تنهام
الان خیلی تنهام.آقایی همسر رفتند ترکیه بدون بنده.متاسفانه بدلیل شرایط بد حالی و جوی نتونستم همراهیش کنم وگرنه منم جزء برنامه بودم.
الانه خیلی تنهام.خیلی هم حوصله ام سررفته. هوا هم سرده تنبلی ام میاد برم بیرون.قراره سارابیاد اینجا.اونم تا هشت و نیم کلاس داره. دارم یواش یواش دیگه قاطی میکنم.سرم هم درد میکنه نمیتونم نه کتاب بخونم نه تی وی ببینم. حالا بگید من باید چیکارکنم...............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخ خواهری من هم که اومدم که همش خواب بودم.....تازه هم تو که تنها نبودی خووووووووووووووووووووب[چشمک]
اوووووووووووووووووول شدم ها[هورا]
[ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ][ماچ] هزار تا بوس واسه تو که خیلی دوست دارم[خجالت]
بیچاره غصه نخور من الان میام پیشت [نیشخند] چطوری تو خوبی ؟ پاشو برو یه مقوا بردار بعد همینطوری روش رنگ بریز کلی حال میده. به سر دردتم فکر نکن به یه عالمه چیزای خوب خوب فکر کن سرت خودش خوب میشه [چشمک]
بهتر شدی ؟
در کجا به سر میبری ؟[شوخی] حوصلت اومد سر جاش ؟
چطوریایی؟
ای داد ای بیداد همسر محترمه که اومدند از سفر............ اون هم کی صبح کله صبح...خواب ما رو ضایع کردند............[نیشخند][نیشخند]
میبینم که دیگه تنها نیستی و نمیای چیزی بنویسی اینجا [چشمک] خوب حالا حالت خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالش خوبهههههههههههههه ؟ من هم خوبم [نیشخند]
ای بابا...پس چرا هیچ چی نمینویسی...[عصبانی]